Wednesday, December 20, 2006

برگه های امتحانی

او انتخاب می کند. هر که را که بخواهد و در هر زمان که بخواهد. یکی را کوچک، ‏دیگری را بزرگ، یکی را سفید، دیگری را سیاه، یکی را زیبا، یکی را زشت، یکی را ‏معلول، آن یکی را سالم، هر کسی را به رنگی و شکلی و شمایلی در آورده. اوست ‏که خوب می داند هر که را چطور بیازماید. خودش قول داده که بی آزمایش رهایمان ‏نکند، بد جوری هم خوش قول است. مهم نیست که چگونه آزمایش می شویم، اما ‏حتماً و قطعاً و جزماً، بی امتحان رها نمی شویم. هر چه به ما داده و می دهد، نداده ‏و نمی دهد، داده و می ستاند، می ستاند و باز می گرداند، می کِشد و می کِشاند، ‏می بَرد و می بُرد، از خوب یا بد، از تلخ یا شرین، از دردناک تا لذت بخش، همه و همه ‏بازی کودکانه اما ماهرانه ایست برای آن که بچرخیم و بچرخیم تا چرخیدن را باور کنیم ‏تا سرمان گیج برود، تا روزمرگی بشود همه دغدغه امان،تا یادمان برود برای چه آمده ‏ایم. تا اسم و رسممان، آدم بودنمان یادمان برود. ‏
اما ما نباید ببازیم، نباید رفوزه شویم. در این امتحان تقلب آزاد است، نباید ببازیم و ‏نباید بگذاریم هیچ کس دیگری هم ببازد. همه با هم باید ببریم، اگر یکی ببازد، انگار ‏همه باخته اند.‏
بدون کمکش حتماً می بازیم و با کمکش مطمئناً برنده ایم، اما ما بد جوری گمش ‏کرده ایم. ما در میان برگه های امتحانیمان گم شده ایم. یادمان رفته باید پُرشان کنیم ‏و بالاخره تحویلشان بدهیم. یادمان رفته که نمره و کارنامه ای هم درکار است و این ‏برگه ها تنها وسیله ای هستند برای سنجش. اما ما... ما انگار باورمان شده است که ‏این امتحان همه چیز است و تمامی ندارد. مگر آن که او به یادمان بیاورد، مگر آن که او ‏بزند پس کله امان، مگر خودش نگذارد بازنده شویم. که نمی گذارد، تنها اگر بخواهیم، ‏فقط اگر واقعاً بخواهیم.‏

No comments: