Friday, January 05, 2007

دلت واسه خودت بسوزه

اوایل شب است. من و یکی از دوستان که اسمش وحید است، در کتابخانه اندیشه ‏هستیم و برای ارشد درس می خوانیم. وحید می پرسد: ‏
‏-‏ تا حالا چیزی کشیدی؟ ‏
می خندم، می گویم: آره، تا دلت بخواد خجالت...‏
‏-اونا رو می بینی؟ به جمعیتی اشاره می کند که رو بروی سالن ایستاده اند‏
.‏با سر تایید می کنم‎ ‎‏
اونا هر کدومشون تا حالا یه چیزی کشیدن‏‎‎-
حساس می شوم و دقیق به آدم هایی که آن جا ایستاده اند و با هم گپ می زنند، ‏نگاه می کنم. فکر می کنم یک گروه ترک اعتیاد‏‏ هستند. از همه جور آدم می شود میانشان ‏دید، به خیلیایشان نمی آید که معتاد باشند.‏
...می گویم: دلم واسشون می سوزه
‏- نمی دونم چرا، اما دلت واسه خودت بسوزه،‏
‏ کمی جا می خورم، انتظار چنین جوابی را ندارم، بر می گردم و نگاهش می کنم. ‏لبخند می زند و عاقل اندر سفیه نگاهم می کند. کمی که تامل می کنم، می بینم ‏حق با وحید است، راست می گوید، دلم بیشتر باید برای خودم بسوزد. منی که فکر ‏می کنم آنقدر اوضاعم به راه است که می توانم برای دیگران دلسوزی کنم، آنقدر ‏همه چیزم جور است که می توانم برای دیگران ترحم کنم. به فکر می اقتم...‏
از آن روز که وحید این حرف را زد، هر وقت آدم معلول یا فقیری را می بینم و دوباره دل ‏سوزیم گل می کند، یاد حرف وحید می افتم و دلم برای خودم باز هم می سوزد. تازه ‏می فهمم که چقدر بیمارم، چقدر دوست دارم و لذت می برم از این که دلم برای ‏دیگران بسوزد. چقدر به این دلسوزی نیاز دارم، چقدر به این که وقتی فقیری را می ‏بینم دستم را در جیبم فرو ببرم و سکه ای، اسکناس پاره ای بگذارم کف دستش لذت ‏می برم.‏
نیاز من و امثال من، بدبختی دیگران است، من و امثال من، تمام مدت در انتظار لحظه ای ‏هستیم که که بادی به غبغب بیاندازیم و با افتخار، مثل یک قهرمان، با از خود ‏گذشتگی و ایثار برویم و به یک انسان محتاج و بدبخت کمک کنیم. ‏
ما به نیاز دیگران محتاجیم تا هویتی برای خودمان به هم بزنیم. این است که قدممان، ‏صدقه امان، بی برکت است. این است که اینقدر از این صندوق های قرض الحسنه ‏خوشمان می آید، خدا می داند چقدر منتظر گداهایی هستیم که با دست و بال شکسته و سرو ‏لباس سیاه و پاره، این سو و آن سو نشسته باشند و ما به ترحّم نگاهی بهشان ‏بکنیم و شاید یک آخیی بگوییم و بایستیم و دوباره دست به جیب بشویم. چون با ‏دلسوزی برای این آدم ها ما می توانیم ضعف ها، مرض ها و بدبختی هایمان را از یاد ‏ببریم و از سر بلندی و فرّ و شکوهمان نسبت به آن ها، مشعوف و شادمان شویم. ‏این درماندگان، مسکّن های عقده ها و کمبود های ما هستند و برای ما این مهم نیست ‏که پولی که به آن ها می دهیم -که به قول شارمین بدون هیچ مسئولیتی به سوی ‏آن ها روانه می شود-، برایشان خیر می شود یا شر. به ما چه که آن ها نیازشان ‏چیست، ریشه مشکلاتشان چیست. ما وقت نداریم به این چیز ها فکر کنیم، به ‏جایش پول می دهیم تا هم ثوابی کرده باشیم و هم تا آخر هفته به خاطر خیری که ‏کرده ایم حالمان سر جا باشد، کوک باشیم. مهم این است که دلمان آرام می شود و وجدانمان ‏راحت. این می شود که صدقه امان، زکاتمان و فطریه مان همه و همه خودخواهی و ‏خود پسندی خودمان را اغناء می کند و هیچ خیری به کسی نمی رساند، و خدا می ‏داند این خیر کردن ها که پُرند از نفس پرستی های ما، چه دنیا و آخرتی را برایمان به ‏ارمغان خواهند آورد.‏
چه خوب می شد که می فهمیدیم جواب بدبختی یک آدم دیگر، بدبختی و تاریکی ‏نیست که در گوشه جیبمان مچاله شده، خوشبختی و نوری است که باید از گوشه ‏دلمان، سخاوتمندانه بکّنیم و بین دیگران تقسیم کنیم. شاید آن فقیر، معلول یا دردمند ‏هم، روزی تکّه ای از آن نوری که خداوند در وجودش ودیعه نهاده است، از سر مهر به ما ارزانی دارد...آن وقت است که ترحّم برای او به ترحّم برای خودمان بدل می شود.‏


4 comments:

Anonymous said...

بدبختی اینجاست که همین کار،شده سیاست صداو سیما در حمایت از فقرا و محرومین تو برنامه هائی که به زور چهارتا دلقک و چندتا آدم بی ریشه و بی اصل و نسب دیگر،سعی می کند مردم را جمع کنند و با گفتن یک سری دری وری جیبشان را خالی کنند و آن وقت در کمال افتخار و پرروئی اعلام کنند که ما اینقدر فقیر داریم.
چه خوب یکی از این به اصطلاح خیرین وقتی ازش انگیزه اش را پرسیدند،(توی برنامه ای که توی حسینیه ارشاد بود و از تلویزیون هم مستفیم پخش می شد )با ردیف کردن منیت هایش ،اصل این قضیه را نشان داد.
معلوم است که این کمکها برکت ندارد که اگر داشت این همه فقیر نداشتیم و به داشتنشان افخار نمی کردیم.کجای کمکهای ما انفاق است؟انفاق به تعبیر شریعتی برای پرکردن فاصله طبقاتی است نه برای خودنمائی و خودارضائی.
کو تا ما بخواهیم بفهمیم این حرفها را.

یه قطره بارون said...

ممنون امین جان از نظر خوبی که دادی. این نکته حائز اهمیته که این موضوع هم یه جور مساله روانشناسی، تخصصی و قابل بررسیه، به عنوان مثال در همون کتاب "دل آدمی" اثر اریک فروم که شارمین بهمون معرفی کرد، این موضوع یه جورایی مطرح می شه، بدین شکل که وقتی یه آدم خود شیفته به دیگران کمک می کنه، حتی اون کمکش هم کاریه در راستای خودشیفتگی اون و حتی ممکنه برای تقویت خود شیفتگی شخصیش ایثار هم بکنه و به نظر بقیه کارش خیلی مهم و مثبت به نظر بیاد. اینجاست که می بینیم اسلام چقدر دقیق و درست مساله نیت رو در رابطه با ارزیابی اعمال انسان ها توسط خداوند مطرح می کنه.
منتظر نظرات قشنگ تو و سایر دوستان هستم.
موفق باشید.

Anonymous said...

جالب است الان که فکر می کنم می بینم این قضیه خیلی چیزها را اثبات میکند.خیلی وقتها که ما کاری را-کار به زعم خودمان خیری- را شروع می کنیم و انتظار داریم که به نتیجه برسد و در زندگی ما تأثیر مثبت داشته باشد؛ ولی تأثیر مثبت ندارد که هیچ،کلی هم تأثیر منفی دارد.به واقع خیلی مواقع تعبیر آن گروه خسرالدنیا و الآخره هستیم.
حالا این حرفها به کنار،واقعا چرا این چیزها دارد توی تلویزیون ما تبلیغ می شود.این مطلبی را که جدیدا علیرضا تو وبلاگ زده است هم جالب است.اینکه تا الان فکر می کردیم اینها از سر نفهمی این کارها را انجام میدهند،اما خوب که دقت می کنیم می بینیم اینها خیلی زرنگتر از این حرفها هستند و منظورها پشت این کارهایشان است.

Anonymous said...

جالب است الان که فکر می کنم می بینم این قضیه خیلی چیزها را اثبات میکند.خیلی وقتها که ما کاری را-کار به زعم خودمان خیری- را شروع می کنیم و انتظار داریم که به نتیجه برسد و در زندگی ما تأثیر مثبت داشته باشد؛ ولی تأثیر مثبت ندارد که هیچ،کلی هم تأثیر منفی دارد.به واقع خیلی مواقع تعبیر آن گروه خسرالدنیا و الآخره هستیم.
حالا این حرفها به کنار،واقعا چرا این چیزها دارد توی تلویزیون ما تبلیغ می شود.این مطلبی را که جدیدا علیرضا تو وبلاگ زده است هم جالب است.اینکه تا الان فکر می کردیم اینها از سر نفهمی این کارها را انجام میدهند،اما خوب که دقت می کنیم می بینیم اینها خیلی زرنگتر از این حرفها هستند و منظورها پشت این کارهایشان است.